پزشک حضرت امام خمینی روحی فداه ( دکتر عارفی ):
وقتی جوان بودیم، میگفتند که دین افیون ملتهاست یعنی خاموش کننده حرکتهاست و نمیگذارد ممالک حرکت کنند و اوج بگیرند و انقلاب کنند. امام خمینی ( ره ) کاملا این تفکر را شکست و بعد از اینکه انقلاب شد، همه میگفتند که امام ثابت کرد که این غلط است و دین محرک ملتهاست نه افیون ملتها. دین، انقلابی مثل انقلاب اسلامی ایجاد میکند....
من در جایی این را نگفتم؛ آمریکا که بودم کراوات میزدم و وقتی هم محضر امام (ره) بودم، کراوات داشتم... ایشان یک بار به من نگفت کراوات نزن. بعدا با اجازه ایشان مکه رفتم و دیگر کراوات نزدم. امام (ره) وقتی میخواستم مکه بروم جمله خوبی گفتند. هر کسی به مکه میرود همه سفارش میکنند فلان جا برای من دعا کن، امام به من جمله ای گفت که بسیار مهم بود.
وقتی رفتم و گفتم میخواهم به مکه بروم، امام گفتند: « رفتی آن جا در مسجد النبی و مسجد الحرام، پیروزی انقلاب را از خدا بخواه. »؛ اگر کسی دیگر بود میگفت برای سلامتی من دعا کن، امّا امام جملهای از من خواست که برای من خیلی ارزش داشت. این حرکتها درس است. اگر کسی خیلی متدین هم باشد میگوید عاقبت به خیری من را بخواه ولی ایشان چنین حرفی نزدند....
من در اتاق بیمارستان دوربین مدار بسته گذاشتم. در آن ایام تمام مراحل را فیلم و عکس گرفتم. همه فیلمها را داریم. امام اجازه نمیداد کسی در زمان نمازشان فیلم و عکس بگیرد ولی یک دوربین مخفی گذاشتم که در همه حالات فیلم میگرفت و الان از تلویزیون پخش میشود....
روز سیزده خرداد 1368 در ساعت 3:58 بعداز ظهر مطابق نوار قلبی، قلب از حرکت باز ایستاد ولی با آمادگی کامل تیم پزشکی با الکترو شوکهای مکرر و با قرار دادن پیسمیکر خارجی روی قفسه صدری (باطری) و با گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل کردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتا ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به کار کرد؛ ولی امام عزیز ما بیهوش بود. در ساعت 23:10 دقیقه قلب امام عزیزمان با زدن آخرین ضربه برای همیشه باز ایستاد و عاشقان و شیفتگان خود را در غم سوگ خود فرو برد.
پس از رحلت جانگداز آن مرشد همگی از خرد و کلان، پزشک و پرستار و اعضای دفتر و مسؤول و غیرمسؤول بر سر و روی خود میزدند و با آه و فغانی وصف ناپذیر نالههایی دلسوز سر میدادند ولی این یادگاران بزرگوار حضرت امام رضوان الله تعالی علیه (حاج احمدآقا و خانم زهرا مصطفوی و همچنین خانم طباطبایی) هر کدام نقش تسلی دادن و آرام کردن دیگران را بر عهده داشتند و با درایتی غیرقابل انتظار در آن شرایط حساس همه را آرام و افرادی را مأمور جمعآوری وسایل حضرت امام (ره) و خواندن قرآن و مراسم تغسیل و تکفین و تدفین و غیره نمودند که به نظر حقیر همگی درس بود و از پدری آنچنان، فرزندانی اینچنین شایسته است.
نظرات شما: نظر
بعد از اینکه عکس سادات در میان هیاهوی تماشاگران سوخت ، عکس مقوایی امام خیمنی را آوردند و یک بتری بنزین روی آن ریختند. مأمور آتش زدن عکس ، کبریت را روشن کرد و زیر عکس برد ولی عکس آتش نگرفت. دوباره کبرین دیگری روشن کرد. باز آتش نگرفت. بار سوم آتش روشن کرد، ولی فایده نداشت. چند نفر از بعثی ها دویدند و هر کدام فندک خودشان را روشن کردند ولی باز هم بی فایده بود و عکس آتش نمی گرفت. استادیوم در سکوت عجیبی فرو رفته بود؛ کسی از جایش تکان نمی خورد. بعثی های وسط میدان عجولانه سعی می کردند هر طوری شده عکس را به آتش بکشند ولی آتش نگرفت که نگرفت و بالأخره عکس سالم را از میدان خارج کردند.
جالب اینکه برنامه به طور مستقیم از تلویزیون های بغداد پخش شد و این کرامت امام خمینی را همه دیدند.
منبع : کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
نظرات شما: نظر